حالم بد بود با مامانم رفتم بیرون یه سری سبک شه، به خودم اومدم دیدم زنگ زده به دخترخالهم داره حرف میزنه و چون موقع تلفن حرف زدن باید با یه چیزی هم ور بره، پاشو از کفش دراورده گذاشته رو داشبورد و داره پوست کف پاشو میکنه. انقد کله م کیری شد که دیدم واقعا در توانم نیست. پیام دادم به روزبه گفتم دلم مثل سگ برات تنگ شده. گه خوردم ولت کردم روزبه. دلم برات تنگ شده.