توییتر یه زنه رو فالو میکنم که خیلی وقت بود میدیدمش و میدونستم بچه داره و همیشه غر میزد که افسرده ست و نمیتونه از پس وظایف مادری بربیاد و اینا. میفهمیدم که افسردگی رو دروغ نمیگه ها، اما همیشه تصورم این بود که ازین خانم قریاست که از شوهرش طلاق گرفته و از شدت رو روال بودن اوضاع زندگی اینطوری ملال از پا درش آورده. خب خانه دار بود و اثری هم از شوهره توی توییتاش نبود، وضع مالیش هم معلوم بود خوبه نسبتا. نمیدونم خلاصه یه خرده حس میکردم اوضاعش اونقدری که میگه بد نیست و بیشتر میبافه و دراما درست میکنه از همه چی. تا اینکه یه روز اومد ادرس اکانت مخفیشو بهم داد و دیدم یا خود خدا. یه شوهر اژدها داره، صدبرابر سمیتر از پویا و هزاربار حرومزاده تر از داماد سابقمون. یارو وکیله و این بنده خدا رو از وقتی دبیرستانی بوده شوهر داده ن به این حیوون و یارو شیرین پونزده شونزده ساله داره ابیوزش میکنه. واقعا محتوای توییتاش سمی و ازاردهنده ست اما نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و نخونمش. ریز به ریز هرچی میشه رو مینویسه و یارو تو این مایه هاست که یه عمر نذاشته این طفلی بره سر کار، بعد الان اینطوریه که خرجتو میدم ولی بهم کس نمیدی. یعنی محتوای همه حرفاش همینه.
انقد دلم برای زنه سوخته که دلم میخواد بگم بابا دست بچه تو بگیر بیا اینجا. کس خوار مردک بی همه چیز.
همون موز؟ یا سمیرا؟:))
به نظر پزی و قری و ادایی بود و مشکلاتش بسیار ملوستر از مشکلات عموم مردم.
آه اره:( نه واقعا حتی اینطوری که فهمیدم در قایم کردن مشکلشم داره اغراق میکنه. طفلک زندگیش تو کابوسه.:((((
یکی بود یه وبلاگ داشت به اسم اینجا مدرسه نیست
دقیقا همین چیزا را می نوشت اما دیگه یه دو سالی هست نمی نویسه